سرگرمی

3 تا از بهترین انیمیشن های 2021

1. On-Gaku: صدای ما

نوجوان بودن در یک شهر حومه شهر می تواند به شدت خسته کننده باشد. بدون تنوع در روال، همه چیز بی فایده به نظر می رسد. اما گاهی اوقات چیزی ظاهر می شود که آن یکنواختی را از بین می برد و هیجان را در وجودی کسل کننده می دمد. آن کشف می تواند وحیانی باشد. زندگی می تواند ناگهان هدف داشته باشد. در مورد سه مجرم در اولین فیلم فوق‌العاده کنجی ایوایساوا، انیمیشن On-Gaku: Our Sound، آنها کاتارسیس و قدرت موسیقی را کشف می‌کنند. On-Gaku: Our Sound نامه عاشقانه نویسنده/کارگردان ایوایساوا است هم به قدرت موسیقی و هم به مانگایی به همین نام اثر هیرویوکی اوهاشی. همانطور که فیلم در اعداد موسیقایی خود پیش می رود، ایوایساوا فرم را آزمایش می کند (مثل روتوسکوپی گویا) زیرا آهنگ های خاصی احساسات متفاوتی را از شخصیت های او برمی انگیزند، خواه یک آهنگ محلی مهربانانه باشد یا یک راکر با احساس بدوی که در سینه شنونده طنین انداز می شود. برخلاف سبک بصری، نمایش کمدی مرده‌ای خارق‌العاده یادآور کمدی‌های انیمیشن آمریکایی دهه ۹۰ مانند Beavis و Butthead یا King of the Hill است. کنجی به طور خاص این لحن را از طریق ارائه خط توسط اسطوره راک ژاپنی Shintarô Sakamoto و طرحی که شامل خیره شدن بی امان، سبیل های نازکی است که روی لب بالایی و سر براق و طاس او زیگزاگ می شود، تجسم می بخشد. با وجود اینکه ساکاموتو دانش آموز دبیرستانی است، صدای گریزلز ساکاموتو حال و هوای پیرمردی خسته را به کنجی می دهد که همه چیز را دیده است، در حالی که در واقع او فقط یک نوجوان بی حوصله است که بیش از حد سیگار می کشد و بیش از حد تلویزیون تماشا می کند. اشتیاق خود ایوایساوا، کمدی سست و آرام را با قلب فراوان و انواع مختلفی از سبک های انیمیشن پر می کند. بیشتر بخوانید

2. Evangelion 3.0+1.0: Three Upon a Time

از سال 1995، Neon Genesis Evangelion با روبات های غول پیکر، نوجوانان عصبانی و مراجع باطنی کتاب مقدس در آگاهی فرهنگی نفوذ کرده است. داستان شینجی ایکاری، پسر جوانی است که قرار است در آینده ای که در آن موجوداتی به نام فرشتگان قرار است بشریت را نابود کنند، ربات غول پیکری به نام Unit-01 را هدایت کند. اما شینجی در برابر سرنوشت خود مقاومت می کند و در هر مرحله شکایت می کند و با بلاتکلیفی یخ می زند زیرا بقای بشریت بر شانه های او است. این واقعاً یک فرنچایز بی‌نظیر است، زاییده افکار نابغه و عمیقاً افسرده Hideaki Anno. این فرنچایزی است که برای بیش از 25 سال او را آزار داده است، از یک سریال گرفته تا مجموعه‌ای از فیلم‌هایی که برای بازنویسی یک پایان ناخوشایند کار کردند. حالا، Anno بالاخره تمام شد. با انتشار آخرین و آخرین قطعه او از رسانه Evangelion، Evangelion 3.0+1.0: Thrice Upon a Time، زمان فرشتگان به پایان رسید. Trice Upon a Time چهارمین فیلم Rebuild of Evangelion است که بازگویی کامل وقایع سری اصلی است. آخرین فیلم در دنیای شینجی، آسوکا، ری و EVAها ممکن است بهترین مکان برای شروع فرنچایز نباشد، اما باید انگیزه‌ای عالی باشد. به ندرت فرنچایزهای انیمه با چنین نوتی عالی به پایان می رسند، اما Anno نشان می دهد که با Evangelion 3.0+1.0: Thrice Upon a Time امکان پذیر است. آنو پس از دهه ها دست و پنجه نرم کردن با معنای این سریال برای او و استفاده از آن به عنوان مکانیزمی برای پردازش چمدان عاطفی خود، سرانجام در دنیای شکسته اش پر از اضطراب و امید بسته شد. این یک نفس تسکین است، هق هق غرور خفه شده که نقطه عطف فرهنگی را نشان می دهد. با اکران این فیلم، Anno بالاخره آزاد می شود. اطلاعات بیشتر 

3. اجلاس خدایان

بر اساس مانگای اوایل دهه 00 جیرو تانیگوچی، که تصاویر محیطی نفس گیر و طراحی شخصیت های تیز و سایه فشرده را به رمان باکو یومماکورا در سال 1998 اضافه کرد، قله خدایان شاهدی بر خودانگیختگی از طریق داستان های درهم تنیده دو مرد است: کوهنورد. جوجی هابو (اریک هرسون-ماکارل) و روزنامه‌نگار ماکوتو فوکاماچی (دیمین بویسو). انیمه فرانسوی کارگردان پاتریک ایمبرت به لطف دوربین افسانه‌ای Vestpocket Kodak متعلق به جورج مالوری، کوهنورد انگلیسی که ممکن است در دهه 20 به قله اورست رسیده یا نرسیده باشد، دو مسیر متقابل را مشاهده می‌کند. فوکاماچی هابو را با دوربین می بیند، سپس او را از دست می دهد. فوکاماچی یک اسکوپ می خواهد. هابو می خواهد در حالی که برای صعود خود آماده می شود تنها بماند. فوکاماچی در جستجوی فرد گوشه‌نشین، زندگی هابو را گردآوری می‌کند و رویداد به رویداد وسواس گونه‌اش را از طریق بریده‌های خبری کشف‌شده می‌سازد. با این ساختار میان‌بر، قله خدایان هم یک فیلم روزنامه‌نگاری عالی و هم فیلم کوهنوردی عالی است  هر کدام با یک سری مراحل فنی که حاوی وزن احساسی هستند که نمی‌توان آنها را به طور کامل برای یک خارجی توضیح داد. چرا آدم به دنبال قله است؟ چرا یک نفر خود را وقف یافتن تمام جزئیات یک داستان می کند؟ این اهداف تنها به همان اندازه شخصی هستند که حرفه ای هستند. نتیجه نهایی روشن است، اما استدلال پشت آن همه به سرعت تحت بررسی مبهم و وجودی می شود. وضوح انیمیشن این سوالات بزرگ را با پاسخ های ساده پشتیبانی می کند. رنگ‌های مه‌آلود و باشکوه طبیعت  آبی روشن و بنفش  با زندگی روزمره در آپارتمان‌ها، باروم‌ها و خیابان‌های شهری که تمام عشق را از دست داده‌اند، در تضاد هستند. دومی در جزئیاتشان سودمند هستند، چنان سرشار از چیزهای واقع گرایانه هستند که شما را از آشنایی خسته می کند. سپس فیلم شما را به سفرهای اعزامی می برد، از دید افرادی که برای آن زندگی می کنند. سکانس‌های کوهنوردی عکس‌هایی به‌قدری واضح و لایه‌بندی شده با دوغاب و پرتوهای خورشید دارند که انتزاع نقاشی‌آمیز آن‌ها فک شما را در برف آویزان می‌کند. و با این حال، در سطح لحظه به لحظه، این یک خرد شدن دقیق از پیتون به سنگ است از گره های طناب هوشمندانه و اصطکاک عضلانی دست و پا  که توسط شخصیت هایی انجام می شود که با قصدی عمدی حرکت می کنند، انیمیشن های آنها به اندازه کافی سنگین است که ترک کنند. رد پاها و بهمن های کوچک سنگریزه. قله خدایان فیلمی ظریف است که در سایه های سفید و درجاتی از سکوت روایت می شود، اما شور و شوق آن در زیر لبه های یخی می سوزد. داستان پردازی پیچیده و مناظر متقاعد کننده دوست داشتنی آن، مورد فلسفی آن را به خوبی نشان می دهد: چه برای رسیدن به یک قله، چه برای رسیدن به اعماق یک راز، یا برای ایجاد یک قطعه پر زحمت از انیمیشن، به اندازه کافی خوش شانس هستید که چیزی که دوست داری داشته باشی. اطلاعات کامل

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا