مایکل پتراگلیا، مدیر مرکز تحقیقات استرالیایی تکامل انسان در دانشگاه گریفیث، میگوید که نقشههای زیستگاه مناسب به خوبی گسترش احتمالی آن گونهها را در قلمروهای جدید و طیف وسیعتری از محیطها نشان میدهد.
پتراگلیا، که در این مطالعه شرکت نداشت، میگوید: «این به من نشان میدهد که این گونهها احتمالاً طیف وسیعی از سازگاریهای فرهنگی را ایجاد کردهاند که به آنها اجازه میدهد برای مثال در محیطهای سرد و بسیار فصلی زنده بمانند». آتش و توسعه سلاحهای پیشرفتهتر برای شکار نمونههایی از نوآوریهای فرهنگی است که احتمالاً بقای آنها را افزایش داده است.»
اما بقا همیشه آسان یا حتی ممکن نبود. تنش های محیطی عمده، مانند خشکسالی، احتمالاً اندازه جمعیت محلی را کاهش می دهد، به ویژه در میان گونه های آسیب پذیرتر که کمتر با زیستگاه های مختلف سازگاری دارند. چنین رویدادهایی ممکن است باعث شده باشد که یک مخزن ژنی با از بین رفتن اعضای آن از نظر اندازه و تنوع کوچک شود. بازماندگان ممکن است به لطف مزایای ژنتیکی زندگی میکردند و این مزیتها در بین گروه همهجا دیده میشد و به فرزندان منتقل میشد. برخی از این تغییرات ژنتیکی ممکن است به قدری مهم بوده باشند که بخشی از انتقال از یک گونه انسان باستانی به گونه دیگر را تشکیل می دهند.
ریک پاتس دیرینهانتروپولوژیست، مدیر برنامه ریشههای انسانی اسمیتسونیان، خاطرنشان میکند که این مطالعه بر اساس کارهای بیش از دو دهه قبل است. محققان، از جمله پاتس، شواهدی را برای این نظریه جمعآوری کردهاند که تغییرات اکولوژیکی ناشی از اقلیم به پیشبرد تکامل انسان کمک کرده است. کلید این فرضیه «انتخاب متغیر» این است که بیثباتی اکولوژیکی، ناشی از تغییرات اقلیمی، بر تکامل تأثیر میگذارد و از ویژگیهای ژنتیکی برخوردار است که باعث انعطافپذیری بیشتر انسانها و سازگاری بهتر با چنین تغییراتی میشود.
پاتس، که در این مطالعه شرکت نداشت، میگوید: «با این حال، داشتن یک ابزار جدید – شبیهسازی 2Ma – برای ایجاد بازسازی زیستگاه مرتبط با گونهزایی و پراکندگی انسانها یک نکته مثبت واقعی است.
تا کنون، زمانی که نقشههای سکونت مدل با شواهدی از باستانشناسی، انسانشناسی و ژنتیک بررسی میشوند، خطوط کلی سفر تکاملی ما موافق است. نویسندگان همچنین از نقشههای paleoclimate خود برای پیشنهاد برخی ویژگیهای جالب استفاده کردند.
با استفاده از این مدل، نویسندگان پیشنهاد میکنند که جمعیت آفریقای جنوبی H. Heidelbergensis دو دوره (360000 تا 415000 سال پیش و 310000 تا 340000 سال پیش) را تحمل کردهاند که در آن مناسب بودن زیستگاه آنها به شدت کاهش یافته است. بازگشت زیستگاه های با ارزش بالا، از 200،000 تا 310،000 سال پیش، با ناپدید شدن آن گونه و پیدایش هومو ساپینس مطابقت دارد. شواهدی برای این نظریه انتقال دیرینه را می توان در کارنامه جمجمه های مدرنی مانند Kabwe 1 (300000 سال قدمت)، Florisbad (260000 سال قدمت) و Hereto (170000 سال قدمت) مشاهده کرد.
اگر H. Heidelbergensis از اجداد خودمان بود و ما در یک دوره گونه زایی بین 200000 تا 300000 سال پیش پدید آمدیم، شرایط مورد علاقه هر دو گونه باید در آن دوران همپوشانی داشته باشد. این دقیقاً همان چیزی است که مدل آب و هوا نشان می دهد در آفریقای جنوبی رخ داده است.
همگرایی مشابهی از زیستگاه های مناسب، در اروپا، این فرضیه را پشتیبانی می کند که انتقال گونه دیگری در آنجا بین H. heidelbergensis اروپایی و نئاندرتال ها در حدود 400000 سال پیش رخ داده است.
تفاسیر زیستگاه مدل تا حد زیادی با جنبه های موجود فسیلی، باستان شناسی و سوابق ژنومی مطابقت دارد. این ممکن است به این معنی باشد که مدل دقیق است، اما همچنین این سؤال جالب را ایجاد می کند که چقدر می تواند در پیش بینی ایده های کاملاً جدید خوب باشد. آیا این ابزار پیشبینی مفیدی برای فرضیههای جدید درباره تاریخ تکامل انسان در دو میلیون سال گذشته خواهد بود؟» پاتس می پرسد.
این مطالعه همچنین برای ارائه بینشی در مورد اینکه دقیقاً چگونه شرایط محیطی در حال تغییر که مدلسازی میکند، بر فرآیندهای پراکندگی و گونهزایی انسان تأثیر گذاشته است، طراحی نشده است. اگر به فرضیه های جدیدی در مورد اینکه چگونه آب و هوا منجر به تنوع و واگرایی جمعیت و در نتیجه گونه زایی شده است، شبیه سازی بسیار مهم خواهد بود. یا اینکه چگونه دالانهای زیستگاه باز و بسته میشوند، بنابراین منجر به پیشبینیهایی در مورد پراکندگیهای گذشته میشود که هنوز در پروندههای فسیلی مستند نشدهاند.» پاتس میگوید.
در نهایت این آب و هوا نیست، بلکه شرایط اکولوژیکی در هر مکان خاص، مانند نوع غذا و آب موجود، و طیف گونههای گیاهی و جانوری موجود، تعیین میکند که کدام گونه انسانی میتوانست زنده بماند و چگونه باید با آن سازگار شود. زمان. مطالعات آینده با استفاده از مدلهای اقلیمی باید میزان پیچیدگی این اکوسیستمها را نیز توضیح دهد، برای مثال با مطالعه تغییرات تکاملی که ممکن است در سایر جانوران دیده شود. اگر تغییرات در بارش، دما و تولید گیاه بر انسان تأثیر بگذارد، تأثیرات تکاملی روی گونههای پستانداران بزرگ نیز داشته است، به عنوان مثال، استخوانهای آنها در بسیاری از مکانهای فسیلی هومینین فراوان است. بررسی این تأثیرات گستردهتر اکوسیستم نمونهای از این است که چگونه فرضیههای مدل آب و هوایی ممکن است بیشتر مورد آزمایش قرار گیرند و شاید ایدههای جدیدی را آشکار کنند.
مایکل پتراگلیا میگوید: «بنابراین مدلهای مناسب زیستگاه یک ابزار علمی مورد استقبال هستند، اما آنها فقط مدل هستند. ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، نه تنها فسیلها و باستانشناسی را بازیابی میکنیم، بلکه محیطهایی را که انسانها در آن قرار گرفتهاند بازسازی میکنیم.»